ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۴۳۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
«فصل چهارم»
روزها پشت سر هم میگذشت و زخم کمر من بهتر میشد. این وسط فقط تا صبح نماز خواندنها، تا صبح دعا کردنها و شب بیداریهای سوگند ذهنم را درگیر کرده بود. بارها از او پرسیده بودم که "چیزی شده سوگند؟"
و او هر بار میگفت" دلم برای ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
جیم
00چقدر من از دست این عمو عه حرص میخورم از همه بدتر اینه